شعر در مورد تمشک
شعر در مورد تمشک
شعر در مورد تمشک ,شعری در مورد تمشک,شعر درباره تمشک,شعری درباره تمشک,شعر نو درباره تمشک,شعر تمشک,شعر نو تمشک,شعر با تمشک,شعر در مورد تمشک,شعر درباره تمشک,شعر برای تمشک,شعر از تمشک,شعر نو درباره تمشک,شعری در مورد تمشک,شعری درباره تمشک,شعری برای تمشک
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تمشک برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
واندر تب اگر مزوری سازم
اشکم تر من تمشک من باشد
گویم همه روز مغز پالایم و آن را
که شنود رشک من باشد
شعر در مورد تمشک
بخند محبوبم
دنیا گاه
به شکل تمشک بزرگی ست
که هر کس
سهمی از سرخی آن خواهد داشت!
شعری در مورد تمشک
خدا انگار چیزی می دانست
می دانست که شب چه سر عجیبی دارد ..
می دانست که اگر بشر ایمان نداشته باشد که
“همه شب ها صبح می شوند “
شب های زندگی اش را تاب نمی آورد ..
خدا می دانست که عاشقت خواهم شد ..
می دانست که اشک را آفرید
و چشمان مرا ..
گونه هایم اگر باغچه داشت؛
بهترین تمشک دنیا را تولید می کرد …
شعر درباره تمشک
به بهانۀ دلتنگی
پرده های اتاق را کنار می زنم
تا باد،
از شمالی ترین نقطۀ مجهول زمین
عطر لب های تو را
سنجاق کند بر گونه هایم
نگاه کن!
ببین طعم تمشک چه کرده با نسیم!
نگاه کن چگونه می وزد در حریق بوسه ها
شعری درباره تمشک
ای طعمه زندگی !
بال ستاره های گمشده!
تمشک غزل !
طراوت شادمانی !
بگذار
بال در بال آفتاب غرق شده در افق
به سوی تو پارو کشم
شعر نو درباره تمشک
مگر چه عیب دارد که انسان،
حتی در هشتاد سالگی هم الک دولک بازی کند،
و گرگم به هوا، و قایم باشک،
و اَکَردوکِر، و تاق یا جفت، و « نان بیار کباب ببر » و « اتل متل » …
جداً مگر چه عیب دارد؟
مگر چه خطا هست در این که برای چیدن یک دانه تمشک رسیده
که در لابلای شاخه های به هم تنیده جا خوش کرده است،
آن همه تیغ را تحمل کنیم؟
شعر تمشک
او در این دنیا سه چیز را دوست داشت:
دعای شامگاهی؛
طاووس سفید؛
و نقشه رنگ پریده آمریکا.
و سه چیز را دوست نداشت:
گریه کودکان؛
مربای تمشک با چائی؛
و پرخاشجویی زنانه.
… و من همسر او بودم.
شعر نو تمشک
من همان عاشق دیرینم و عصرهای دیدار
همانگونه دلپذیر و خاکسترین
اگر هوای دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن
که در گذرگه متروک تمشکهای وحشی گسترانیدهاند
از بانگ سگها آشفته مشو
دیریست که بوی تو را میجویند این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده میدهند
شعر با تمشک
در پیش کومه ام
در صحنه ی تمشک
بیخود ببسته است
مهتاب بی طراوت.لانه.
شعر در مورد تمشک
تو شهادت بده که من
بوسه ای نگرفتم به لبانم اشاره نکن
فقط کمی تمشک وحشی خورده ام
و باد
کمی گرده ی نرگس به چشمم ریخته
شعر درباره تمشک
عریان می روی در آب و گمان نمی کنی که زلال رونده شهادت نخواهد داد
و قویی که از شش متری تو می خرامد لال و بی رؤیاست
اما خیال کرده ای نیلوفرها از پشت نیزار می پایندت
و شب که به خانه برگردی با لبان کمی خونین او خواهد گفت
که بی گمان تو آب نخوابیده ای و فقط تمشک نخورده ای
شعر برای تمشک
نیمه شب آنگه که سایه افکن صحرا
لکه ی خارست و بوته های تمشک است
بر رخ عاشق ز گریه های شبانه
قطره ی خونست و دانه های سرشک است
شعر از تمشک
سگ های چشم تو
ای تازیان فرز شکاری
پر می دهند کبک نگاهم را .
از جنگل تمشک مژگان .
شعر نو درباره تمشک
برنگاه دریائی اش غبطه می خورند
در تماشای بوته های عاشقانه تمشک جنگلی
در پرواز پرنده ی آسمانی نگاهش به امید های دور
وهر راهی که به ابدیت عشق می انجامد
خورشید بارور را کورکورانه پاره پاره می کنند
شعری در مورد تمشک
انباشته
از گستاخی سنگند
که راه تمشک جنگلی
می جویند
شعر در مورد تمشک
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد جعبه
شعر در مورد جشن نیکوکاری
شعر در مورد جمال
شعر در مورد جگر
شعر در مورد جفت شیش
- ۹۷/۰۷/۰۹